مناسبات جمهوریّت و اسلامیّت در انتخاب ولیّ فقیه- ۶۸
همراهی با نهضت آزادی علیه امام(ره) و انقلاب
سید یاسر جبرائیلی
حاج احمد خمینی در رنجنامه خود خطاب به آیتالله منتظری مینویسد: «همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است، من اینگونه نگفتم.» حاج احمد به این نیز اکتفا نمیکند و مسئولان اطّلاعات و امور قضائی مربوطه را خواسته و درباره این ماجرا از آنها نیز سؤال میکند. آنها نیز سراسر نوشته آیتالله منتظری را تکذیب میکنند.1
با این اوصاف، نامه نخست آیتالله منتظری برای ممانعت از اجرای حکم امام، اگر میتوانست ناشی از سادهدلی و رقّت قلب و خوشبینی آیتالله منتظری به زندانیان منافقین یا ناشی از یک اختلافنظر فقهی باشد، نامه دوّم که مبنایش یک ماجرای مضحک و موهوم بود و همان هدف نخست را دنبال میکرد، موجب نگرانیهایی جدّی درباره آیتالله منتظری شد. کار آیتالله منتظری به جایی رسید که حضرت امام(قدّسسرّه) در جلسهای در حضور سران قوا وی را از عدالت ساقط دانستند. آیتالله خامنهای میگویند: «امام گفتند که آقای منتظری عدالت ندارد یا ایشان از عدالت ساقط است. یک تعبیر این جوری کردند: از عدالت ساقط است. من ترسیدم که حالا بیاییم بیرون و این آقایان اینجا و آنجا بگویند امام گفت آقای منتظری از عدالت ساقط شد و این به کلّی پخش بشود. واقعاً از این قضیه وحشت کردم. گفتم آقا من خواهش میکنم ما را منع کنید از اینکه این حرف شما را در خارج نقل کنیم. ایشان یک تأمّلی کردند و گفتند «خیلی خب، نقل نکنید. این را از قول من نباید کسی نقل کند.» نقل آن را ممنوع کردند و حرام شد بر ما. ایشان نفی عدالت کردند از آقای منتظری. این البتّه مربوط به چند ماه مانده به فوت ایشان است. قبل از سال ۶۸ است.»2
طبیعتاً ساقط شدن آیتالله منتظری از عدالت، به معنی از دست دادن صلاحیّت رهبری انقلاب نیز بود. امام(قدّسسرّه) تصمیم خود را درباره آیتالله منتظری گرفته بودند و اتّفاقات ماههای بعد، این تصمیم را عملی کرد.
سخنرانی زمستان ۶۷ علیه امام و انقلاب
با فرارسیدن ۲۲ بههمنماه 1367 و دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، آیتالله منتظری که به همین مناسبت و در کسوت رهبر آینده انقلاب با اقشار مختلف مردم دیدار داشت، زبان به بدگویی از نظام و امام گشود و دستاوردهای انقلاب را زیر سؤال برد؛ رژیم بعثی عراق را پیروز جنگ خواند؛ مجدّداً از برخورد با منافقین انتقاد کرد؛ شعارهای انقلاب را موجب منزوی شدن ایران در جهان دانست و ضمن بیان این جمله که «ممکن است کسی در سطح بالا باشد و اشتباه کند.»، تلویحاً امام را خطاب قرار داد و خواهان «توبه» ایشان شد و این مطالب بهعنوان تیتر نخست روزنامهی کیهان در روز ۲۳ بهمنماه 67 به چاپ رسید: «باید مواظب باشیم که حالت لجاجت، خودمحوریها، بیاعتنائی و منزوی کردن افراد دلسوز و فشار آوردن به بعضی مردم را کنار بگذاریم. بایستی جامعه باز باشد و همه افراد بتوانند در روزنامهها، رادیوتلویزیون و رسانهها تذکّر بدهند... باید حساب کنیم در ظرف این ده سال که جنگ را به ما تحمیل کردند، آیا جنگ را خوب طی کردیم یا نه؛ دشمنان ما که این جنگ را تحمیل کردند آنها پیروز از کار درآمدند. چقدر نیرو از ایران و از دست ما رفت و چقدر جوانهایی را از دست دادیم که هرکدام یک دنیا ارزش داشتند و چه شهرهایی از ما خراب شد. باید اینها بررسی شود و ببینیم اگر اشتباهی کردهایم اینها توبه دارد و اقلّاً متنبّه شویم که بعداً تکرار نکنیم. چقدر در این مدّت شعارهایی دادیم که غلط بوده و خیلی از آنها ما را در دنیا منزوی کرد و مردم دنیا را به ما بدبین کرد و هیچ لزومی هم برای این شعارها نداشتیم... باید بفهمیم که اشتباه کردهایم و بعد بگوییم خدایا وای ملّت ایران ما اینجا اشتباه کردیم... ما در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم و شعارهایی دادیم که دنیا را از خودمان ترساندیم و فکر کردند که در ایران ما مردم را میکشیم... ممکن است کسی در سطح بالا باشد و اشتباه کند.»3
سران گروهک نهضت آزادی که امام(قدّسسرّه) ضرر آن را از منافقین بیشتر میدانستند و دستور انحلال آن را داده بودند،4 گرد آیتالله منتظری جمع آمده بودند و بااینکه نقش اساسی در موضعگیریهای آیتالله داشتند، در مقطعی ازایندست مواضع احساس خطر کرده بودند. عبدالعلی بازرگان فرزند مهندس بازرگان (دبیرکلّ وقت نهضت آزادی) میگوید: «درِ خانهاش، در دورانی که همه درها به روی مخالفین بسته بود، همواره باز بود و مخالفین را میپذیرفت و نظریّات آنها را میشنید. ما نیز در نهضت آزادی بیانیّههای خود، ازجمله علیه «ولایت فقیه» و ادامه جنگ پس از فتح خرّمشهر را برای ایشان میبردیم و یا پست میکردیم.»5
با این حال، ابراهیم یزدی از سران نهضت آزادی که سال ۱۳۷۳ پس از درگذشت مهندس بازرگان به دبیرکلّی این گروهک رسید، میگوید در زمستان ۶۷ به آیتالله منتظری توصیه کرده بود تا زمان رسیدن خودش به رهبری اندکی مماشات کند: «من به ایشان توصیه کردم بهتر است اندکی مماشات و صبر کند تا امور به ایشان واگذار شود. معمولاً به دیدن ایشان میرفتم و یادم هست در زمستان ۶۷ در دیداری که با ایشان در قم داشتم، ایشان به من لطف داشت و نامههایی را که با آقای خمینی مبادله کرده بودند، برای من خواند.»6
مواضع آیتالله منتظری علیه امام و انقلاب، و اقداماتی چون پناه دادن به معاندان و افشای محرمانههای نظام برای نامحرمان، برای ناظران و دلسوزان نظام نیز هیچ تردیدی باقی نگذاشته بود که ایشان شایستگی به دست گرفتن سکّان رهبری انقلاب اسلامی را ندارد. آیتالله منتظری چگونه میتوانست رهبر انقلابی بوده و نظامی را هدایت کند که عملکرد بنیانگذارش را مستوجب توبه میدانست؟ بنایی که امام بنیان نهاده بود، چگونه میتوانست توسّط فردی نگهبانی شود که دست به تخریب این بنا زده بود؟ راه امام چگونه ممکن بود توسّط مخالف امام ادامه یابد؟
پانوشتها:
1- سیّداحمد خمینی، پیشین
2- مرکز اسناد دفتر حفظ و نشر حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)
3- روزنامه کیهان، ۲۳/۱۱/۱۳۶۷
4- ر.ک. به صحیفه امام خمینی، ج ۲۰، ص ۴۸۱، 30/11/1366 (نامه امام خمینی(ره) به وزیر وقت کشور درباره نهضت آزادی)
5- عبدالعلی بازرگان، در سوگ سنگربان حقوق مخالفین، لوموند دیپلماتیک، 23 دسامبر 2009
6- گفتوگوی ابراهیم یزدی با رادیو زمانه، در: هفتهنامه مثلّث، شهریور 1395